وقتی پدر و مادرش باید برای کار به خارج از شهر بروند، دنیس با آقا و خانم ویلسون می ماند. او آقای ویلسون را دیوانه می کند، اما او فقط سعی می کند کمک کند، حتی برای دزدی که به شهر رسیده است.