بکیر عاشق اوگور است که عاشق زاگور است که در شرف رهایی از زندان است. یک مثلث عاشقانه از قبل پرتنش در یک شب گرم تابستان به آشوب کشیده می شود، زمانی که زاگور کسی را می کشد و اوگور ناپدید می شود.