مردی که از طریق قطار سریع السیر چنای به سمت رامش‌وارام می‌رود تا خاکستر پدربزرگ مرحومش را غوطه‌ور کند، پس از کمک به دختر رئیس‌شان و سوار شدن آن‌ها به قطار، ناخواسته در میان آدم‌ها گرفتار می‌شود.